پودر صابون شور یا شیرین...
آخه مگه آدم با پودر صابون دوش می گیره؟
مثل همیشه من که رفتم سر ماشین لباسشویی تو هم چهار دست و پا با سرعت یه فوکر خودتو رسوندی به من و از در ماشین آویزون شدی... حالا کی اون بیچاره کنده بشه خدا می دونه... لباسارو با کمک و همکاری صمیمانه تو ریختیم تو ماشین بعدشم پودر صابون رو که هفت تا سوراخ از دست تو قایمش کردم برداشتم اومدم بریزم تو ماشین دیدم داری سبد لباسارو برمی گردونی سبد لباسارو گرفتم دیدم عین این پیشی کوچولوها که جیک ثانیه شکارشون رو رو هوا می زنن پودر رو رو هوا زدی
اومدم پودر رو ازت بگیرم هول شدی مثلا خواستی ندی به من محکم تکونش دادی و خالیش کردی رو سرت
واییییییی...از ترس زبونم بند اومد....یهو دیدم سرت سفید سفید شده و پودر صابون داره می ریزه روی صورتت و بینی و دهنت... همه اینا در کمتر از یک ثانیه اتفاق افتاد... زدمت زیر بغلم بردمت زیر دوش آب...این تنها کاری بود که اون لحظه به ذهنم رسید... موهاتو شستم ... خوبه حالا کفش کنترل شده بود وگرنه تا فردا صبحش باید از سرت کف می شستم... اما همونشم می رفت تو چشمای خوشگلت و تو از سوزش وحشتناکش گریه می کردی... البته منم همراه تو گریه می کردم ولی چاره ای نبود... حسابی شستمت و آوردمت بیرون. لباس تنت کردم و زنگیدم اورژانس و جریانو گفتم... گفتم که به نظرم کمی از پودر توی دهنت رفته با این که من کاملا شستمش... اما اورژانس گفت چیزی نیست حتی اگه بیشتر خورده باشه هم چون پودر صابونه اتفاقی نمی افته فقط ممکنه به صورت کف برگرده بالا... بعد هم از مامانی و خاله بهاره پرسیدم... چی کار کنم داشتم از نگرانی خفه می شدم... دقیقا قلبم تو گلوم می زد...
خلاصه چشمات حسابی سرخ شد که اونم تا بیست دقیه بعدش خوب شد
آخه وروجک پودر صابون رو می خواستی چی کار؟ نگفتی من سکته می کنم؟ حالا بگو ببینم پودر صابون چه مزه ایه؟ شور یا شیرین؟ ترش یا تلخ؟
وای... نکنه که می خوای تمام شیطنت های بچگی منو تکرار کنی؟
نه من اعصاب مامانمو ندارما... من خیلی شکننده تر از این حرفام...
رادمهرم، جون مامان به جونت بنده، به خدا جون مامان به جونت بنده...پس مواظب خودت باش...
خدایا در پناه خودت حفظش کن