دو تا مروارید دیگه...
دو تا دندون پایین که دراومده بود، حالا می دونی کدوم دندونات داره در می یاد؟ دو تا نیش بالا... حالا چرا دو تا دندون جلو رو ول کردی یه کاره رفتی سراغ اونا نمی دونم... ای کاش می تونستم با یه حرکت مادرانه کاری کنم که این مرواریدا زود و بدون درد دربیان اما حیف که نمی تونم... چند شبه تب می کنی... نق می زنی... کلافه ای ... لثه بالات یه جورایی ورم داره انگار... خلاصه داری پله های بزرگ شدن رو یکی پس از دیگری طی می کنی... من فدای اون قدم های موشیت بشم که تو انقدرررررررر برای ما شیرین و خوشمزه ای...
راستی دیروز با هم خونه بودیم... مامانی کار داشت و من مرخصی گرفتم و موندیم خونه... چه روز خوبی بود... ماشین بازی کردیم
بالش بازی کردیمبا هم سوپ خوردیم... با هم بستنی خوردیم... با هم سیب خوردیم ... وای چه مادر و پسر شیمکویی
دوستت دارم عزیزترینممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی