رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره

رادمهر

خوابم تعبیر شد...

1390/11/3 11:28
نویسنده : مامان رادمهر
415 بازدید
اشتراک گذاری

هفته پیش دو شب خواب دیدم یه بچه ای از پشت سرش می خوره زمین و من هراسون می رم بالا سرش و نازش می کنم... این مدت همه اش مراقبت بودم... قدم به قدم دست و پای کوچولوت حتی چهار دست و پا دنبالت می اومدم و ده ها بار گرفتمت تا خدایی نکرده نیوفتی، دیروز موقع ناهار فقط یک لحظه روم رو ازت برگردوندم تا یه لقمه بذارم دهنم...فقط یک لحظه... یه دفعه روی این سنگای سرد خونه یه صدایی پیچید که هنوزم تو گوشمه... حتی جرات نکردم روم رو به طرفت برگردونم... چیزی حدود چند دهم ثانیه، فلج شدم از ترس، بعد صدای گریه تو انگار به خودم آوردتم، مثل برق گرفته ها پریدم، بغلت کردم و بردمت تو اتاق... دو تایی با هم با صدای بلند گریه می کردیم واقعا نمی تونستم آرومت کنم چون درد خودم از تو که بیشتر ترسیده بودی بیشتر بود که بابا جونی اومد و تو رو ازم گرفت... تو آروم شدی و صدای خنده ات می اومد ولی من همچنان گریه می کردم... بند بند تن من فدای قد و بالای نازنین تو عزیزترینم، من بمیرم ولی دیگه اون صدای وحشتناک رو نشنوم... نفسم به نفست بنده...

خدایا همه همه بچه ها رو در پناه خودت صحیح و سالم حفظ کن، رادمهر منو هم در پناه خودت صحیح و سالم حفظ کن...

خدایا عزیزترینم رو به خود خودت سپردم... نگهدارش باشفرشته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

sepid maman ali
3 بهمن 90 13:46
omidvaram hich vaght radmehr joni okh nashe maman joni gahi oghat har cheghadr ham ke movazeb bashi baz ham momkene ke .,
هدی مامان مبین
3 بهمن 90 19:37
بمیرممممممممممممممممم خدا رادمهری میدونم تو و مامانی چه حالی داشتید مبین هم اهواز خورد رمین با تمام قد از پشت سر ولی رو موکت میبوسمت خاله خدا خودش حافظتون باشه
مامي گل
4 بهمن 90 16:03
الهي فداش شم پسمل نازمون اوف شده ايشا... بلا از همه بچه ها دور باشه و شاد و سر حال مشغول بازيگوشي بوووووس
ملودی
4 بهمن 90 19:52
با تک تک سلولهای بدنم میفهمم چی کشیدی... بیخود نیست مادرها زود پیر میشن
سمیرا مامان آنیتا
4 بهمن 90 23:14
ای وای ... گفته بودی ها آنیتای ما هم دو سه بار زمین خورده .. هر دفعه من هزار بار بیشتر ازون گریه کردم خدا پشت و پناه این نی نی گلا
خاطره مامان بردیا
5 بهمن 90 12:28
الهی بمیرم.. واقعا یک لحظه هم نمی شه از این وروجکا غافل شد. انشاء اله دیگه از این اتفاقا واسه گل پسرمون نمی افته
شاپرک مامان مهدی
9 بهمن 90 17:53
اخی نازی رادمهر کوچولو بزرگ میشی مامانت یادش می ره می دونم که خودت یکدقیقه بعدش یادت رفته
سمیه مامان امیرعلی
10 بهمن 90 18:07
واقعا خیلی سخته ....مراقبت از این وروجک ها خدا حفظشون کنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد