رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

دون دون جونم...

1391/8/20 13:16
نویسنده : مامان رادمهر
388 بازدید
اشتراک گذاری

آخ که چه دون دون خوشجلی... کی؟ خب تو دیگه...

ماجرا از این قرار بود که مامانی و بابایی مثل همیشه زحمت کشیدن و تو رو برای واکسن بردن... منم که مثل همیشه فقط گریه تا کار تو تموم شه....بعد از واکسن که هر دوتا رو هم به دستت زدن اومدی خونه و شاد و خندون...خلاصه قطره استامینوفن کار خودش رو کرد و جلوی تب رو گرفت بعد از دو روز که ما فکر می کردیم همه چی تموم شده تو شب خوابیدی صبح بلند شدی دیدم دونه دونه رو صورتت ریخته بیرون ...٤ یا ٥ تا بود... اول فکر کردم پشه است حتی دنبال پشه خیالی هم گشتیم اما بعد فهمیدیم که شما مثلا سرخک گرفتی... خلاصه بابا جون می رفت و می اومد به تو می گفت دون دون جونم، منم دعواش می کردم مثلا...

دیگه راحت شدیم تا ٦ سالگی... آخیییییییییشششش

راستی حواست هست داری بزرگ می شی؟ من که خیلی حواسم هست...

فدای شیرینی های تو آقا کوچولو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سپید مامان علی
21 آبان 91 16:48
پس معلومه که حسابی با اون دون دون ها کلی خوشجل شدی ناقلاااااااااااااااا...فدات دون دون جونممممممممم
مامان رانیا
21 آبان 91 18:23
واکسن به خیر بگذره
مامان نوشی
22 آبان 91 12:43
قربون دون دونات بشم خاله جون. خدا روشکر که حالا حالاها از دست واکسن خلاص شدی
هدی مامان مبین
22 آبان 91 16:56
دون دون رو عشقه... ورژن جدید رادمهری... خداروشکر این مرحله هم بخیر و خوشی تموم شد....زنده باشی پسر کوچولوی شیرینمممممممممممممم
خاطره مامان بردیا
25 آبان 91 13:32
قربون خودت برم با اون پوست سفید دون دون شده ات....
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد