رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

مامو چی شدی تو؟

1391/8/27 14:13
نویسنده : مامان رادمهر
379 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه سه تایی رفتیم ددر... چه عصر خوبی بود، اما جمعه؛ چه جمعه بدی بود! خیلی بد... از صبح تو تب داشتی... کم بود اما تنت داغ بود؛ شربت دادم بهتر شدی اما تا اثر می رفت دوباره... عصر شد، بردیمت بیرون، بازی می کردی و می خندیدی اما تنت داغ بود؛ به دکترای کشیک نمی تونم اعتماد کنم، ترسیدم ببرمت یه چیزی بگن که من جا به جا غش کنم یا یه تشخیص اشتباه... نمی دونم، دیشب تا صبح کنار خودم خوابوندمت... خواب که نه، تو ناله می کردی و منم گریه... وای از اون ساعتی که می خواستم دارو بهت بدم؛ چرا اینجوری می کنی؛ یه مامان وقتی می خواد به نی نیش دارو بده به اندازه کافی داغون هست، اینو درک کن، پس دیگه تو با گریه و مامان مامان صدا زدن حال این مامان نالان رو بدتر نکن، یه جوری صدا می زنی مامان که یعنی من ازت انتظار ندارم چرا با من اینجوری می کنی؛

امروز صبح بابا جون بردت دکتر؛ عفونت گلو و گوش...

خدایا تو که بهتر می دونی چه قلب پر از عشقی به مامانا دادی، تو که بهتر می دونی عشق مادرانه چه مدلیه؛ پس امتحانش نکن، خواهش می کنم... خواهش می کنم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

سمیرا مامان آنیتا
27 آبان 91 14:45
عزیزدلم
رادمهری مریض شده ؟ تشخیص چی بوده ؟ الهی بگردم .. چرا هر جا میرم همه نی نی ها مریضن


عفونت گلو و گوش دوستم...مواظب دخمری باش
سپید مامان علی
27 آبان 91 19:41
مامان مهربون فدای دل داغونت بشم...غصه نخور...انشاءالله مامو کوچولو به زودی خوب میشه...قوی باش عزیزم
مرجان مامان آران
28 آبان 91 0:48
عزیز دلمممممممممم ایاشلا زودی خوب میشه دعای قشنگی کردی آمینننننن
هدی مامان مبین
29 آبان 91 4:03
الهی خاله فدات....
میدونی این پست رو خوندم چه دعایی کردم...
ایشالا هروقت میام اینجا همش پر از موفقیت و بالندگی و شادی و سلامت تو باشه...
منم کیف کنم..که مثل مبین دوستت دارم عزیز دلم...
خدا در پناه خودت همه ی کوچولوهای دنیا رو حفظ کن! آمین


هدی انقدر پاک و صمیمانه گفتی که قشنگ حست کردم... دوستتون دارم... تو رو مثل خواهرم و مبین رو مثل رادانم
مامان کاوه
29 آبان 91 10:18
عزیز دلم.....رادمهر کوچولو ایشالله زود خوب بشی... صوفی نگران نباش کاوه کوچولو تر بود اینجوری شد.... بدیش اینه که روز تعطیل مریض شده مثه کاوه.... اون وقت بیشتر رنجش برای تو بوده....

تن نازت خوشگلم هیچوقت مریض نباشه..


مرسی مهربونم...
سمانه مامان کیمیا
30 آبان 91 9:52
خدا رو شکر که الان بهتره...کیمیا هم با مکافات دارو میخوره یاد گرفته نگه میداره میده بیرون باید 3 سی سی بدم مثلا تا یک سی سی بهش برسه ایشالا دیگه مریض نشی گل پسررررر
مامان نوشی
30 آبان 91 11:12
فدات شم عزیزکم خدا هیچوقت بچه ها رو مریض نکنه. واقعا جیگر آدم کباب میشه وقتی میبینه یه بچه مریضه چه برسه که اون بچه ماموی عزیزش باشه. بوسسسسسسس
سمیرا مامان آنیتا
30 آبان 91 13:49
عزیزخاله هنوز بهتر نشده ؟ بیا خبرمون کن


چرا مهربون بالاخره خوب شد... ممنون از لطفت
مامان رانیا
1 آذر 91 20:25
واسه همین بهشت .یر پای مادران رادمهر ببوس
مرجان مامان آران
5 آذر 91 21:45
نیستی خانممممممممممممم چه خبرا بیا دیگههه


سلام دوستم...ببخشید خیلی درگیر بودم...ممنون که به یادم بودی
مامی گل
6 آذر 91 15:54
عزیز دلم نبینم مریض بشی قربون مامان گفتنات که دل مامان رو اتیش میزنه ایشا... زودی خوب بشی
سمیرا مامان آنیتا
7 آذر 91 14:15
مامو چطوره ؟


مممنون از مهربونیات سمیرا جونم...خوبه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد