یه اعتراف...
وروجک فسقلی نمی خوای بذاری من بیچاره در حال احتضار یه چرت راحت بزنم؟ چرا مثل پیرمردا انقدر تو خواب غر می زنی آخه؟ قربونت برم... می خوام یه اعترافی بکنم: الان مدتیه که می خوام جات رو از خودم جدا کنم و ببرمت تا تو اتاقت بخوابی اما هر روز یه چیزی رو بهونه می کنم و این کار رو انجام نمی دم... اول فکر می کردم شاید برای تو سخت باشه اما دیدم نه ... برای خودم سخته من به اینکه مثل یه موش کوچولو کنارم بخوابی و هی غر بزنی و وول بخوری و دمر شی و سرت رو بمالی به بالشت و اینا انقدر عادت کردم که باید یه برنامه بذارم تا اول خودم رو راضی کنم تا از تو جدا شم.... بعدا برام دست نگیریا... حالا من یه چیزی گفتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی