سقا کوچولوی من...
اولین محرم در کنار تو به من و بابا جون خیلی خوش گذشت... ما به همه برنامه هایی که داشتیم رسیدیم و تو نهایت همکاری رو با ما کردی... مثل هر سال پیش خاله بهاره و بر و بچ بودیم .. این چند روز تو خیلی خوشحال بودی، چون من و بابا جون هر دو از صبح کنارت بودیم و حسابی گردوندیمت
امسال با هم اولین نذرمون رو ادا کردیم... تو سقا کوچولو شده بودی و من هر لحظه که بهت نگاه می کردم مست معصومیت و نازنینی نگاه کودکانه ات می شدم...انگار با این لباس معصومیت کودکانه ات هزار برابر شده بود و من هر لحظه با این نگاه ذوب می شدم... چقدررررررررر تو برای من شیرینی عزیزترینم...
اینم عکسای قشنگ تو در روزهایی که گذشت:
فدای معصومیت تو عزیزترینم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی