رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

مامانی ...بابایی... متشکریم

1390/9/23 13:43
نویسنده : مامان رادمهر
468 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی..بابایی... متشکریم

متشکریم که عاشقانه و خالصانه بخش زیادی از زحمات و دشواری های ما رو به دوش کشیدینniniweblog.com

متشکریم که ما رو با این همه بی تجربه گی تنها نذاشتین و مهربانانه کنارمون ایستادینniniweblog.com

مامانی..

من می دونم که شما به خاطر کسالتی که داری باید روزی ١٤ تا قرص بخوری تا بتونی سرپا باشی، اما لحظه ای از پسر شیطون من غافل نمی شی...niniweblog.com

من می دونم که مچ پاهات از بس که رادمهر رو روشون گذاشتی و خوابوندی باد کرده...niniweblog.com

من می دونم که گردن و شونه ات به خاطر بغل کردن رادمهر درد می کنه طوری که شب تا صبح نمی تونی راحت بخوابی...niniweblog.com

من می دونم که صبحا زود پا می شی و سوپ و حریره بادوم رادمهر رو به روز درست می کنی تا وقتی می یاد خونه تون غذاش آماده باشه...گرم و تازه...niniweblog.com

من می دونم که بیشتر روزا نمی تونی به خاطر رادمهر ناهارت رو سر موقع بخوری و معده درد می گیری، در حالی که دکتر گفته نباید گرسنه بمونی...niniweblog.com

من می دونم بیشتر موقع ها رادمهر نمی ذاره نمازت رو سر موقع بخوونی در حالی که می دونم چقدر دوست داری نمازت اول وقت باشه...niniweblog.com

من می دونم که دکتر گفته ظهرها باید حتی شده ١٠ دقیقه بخوابی اما رادمهر هرگز ظهرها نمی خوابه و تو عاشقانه و با حوصله می شینی و باهاش بازی می کنی...niniweblog.com

من می دونم اون موقع که رادمهر همبازی می خواد هم بازیش می شی و اون موقع که مامان می خواد براش می شی مهربون ترین مامان دنیا....niniweblog.com

من خیلی چیزای دیگه از محبت های بی دریغ شما به رادمهر می دونم اما چه جوری همه اش رو اینجا بگم؟niniweblog.com

بابایی...

من می دونم اون موقع که رادمهر بد اخلاق می شه تو براش می شی یه آغوش گرم و از این سر خونه می بریش اون سر خونه و دوباره و دوباره تا آروم می شه و بغل هیچ کسم نمی ره...niniweblog.com

من می دونم که هر موقع رادمهر کمی کسالت پیدا کرده شما یواشکی بغض کردی.من بغضتو دیدمniniweblog.com

من می دونم که هر موقع رادمهر از شادی جیغ می زنه و شیطنت می کنه تو دستات رو میبری بالا و با صدای بلند خدا رو شکر می کنی و براش لا حول و لا...می خونی... خودم همه اینا رو دیدم...niniweblog.com

من می دونم که هر موقع حوصله رادمهر سر می ره می ذاریش رو گردنت و اونم با دستاش یا سرتو چنگ می زنه یا ذوق می کنه و شپ شپ می زنه روی سر شما و شما فقط می خندی...niniweblog.com

 من می دونم که خیلی از موقع ها کارای خونه رو می کنی تا مامانی بتونه به رادمهر برسهniniweblog.com

من می دونم بابایی... همه اش رو می دونم...

مامانی... بابایی...

شما هیچوقت تنهامون نذاشتین...

مامانی شما تا دو ماه نذاشتی که من رادی رادان رو خودم عوض کنم فقط برای شیر خوردن به من می دادیش... خودت برای واکسن می بردیش چون من توانش رو نداشتم... حتی دو روزی که رادمهر تو بیمارستان بستری بود کنارم موندی، من همراه مریض بودم و شما همراه همراه مریض، فقط برای این که من غصه نخورم...niniweblog.com

بعضی وقتا که می گم می ذارمش مهد تا شما کمی استراحت کنین باهام دعوا می کنین که بچه باید تو آغوش خانواده اش بزرگ شه و تا ٤ سالگی مهد بی مهد...niniweblog.com

شما تمام برنامه های زندگی تون رو کنسل کردین و موندین تو چهار دیواری خونه فقط و فقط به خاطر رادمهرniniweblog.com

از سرکار که می یام خونه می بینم رادمهر تر و تمیز و آسوده یا لالا کرده یا داره تو بغل یکی از شما بازی می کنه یا داره آب میوه می خوره...niniweblog.com

وقتی سرکارم یک لحظه نگران رادمهر نمی شم چون می دونم از من و باباش بهتر ازش مراقبت می کنین فقط دلم براش تنگ می شه... و فقط خدا می دونه که چقدر مهمه که آدم سرکارش از جانب بچه اش خیالش راحت باشهniniweblog.com

چقدر بگم؟ چقدر زحمتاتون رو بشمرم که همه شو گفته باشم... خیلی هاش مونده. خیلی هاش..

مامانی... بابایی ...

ما که هرگز نمی تونیم این همه محبت رو جبران کنیم اما امیدوارم بتونیم یه کوچولو از این همه محبت رو تو شادیا و خوشیاتون جبران کنیم....niniweblog.com

مامانی...بابایی... الهی که ١٠٠ سال سالم و شاد کنار ما بمونین...niniweblog.com

مامانی... بابایی... متشکریمniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

ُسمیه
23 آذر 90 13:12
سلام
عزیزم خوبید رادمهر کوچولو خوبه .الهی خدا بابایی و مامانی رادمهر کوچولو رو براتون حفظ کنه .


ممنون سمیه جون... خیلی لطف کردی بهمون سر زدی
مامي گل
23 آذر 90 14:05
عزيز دلم نميدونم چرا اشكهام سرازير شدن ولي خييييييلي قشنگ بود ايشا... هميشه در كنار هم خوشبخت باشين يه بووووس واسه دستاي مهربون مامان بزرگها
مامان کاوه
23 آذر 90 15:00
خدا نگهداره مامانی و بابایی رادمهر جونو.................قدرشونو بدون عزیزم.............من و کاوه خیلی سختمونه..............ایشالله که 100 ساله بشن...................
مامان رانيا
23 آذر 90 17:38
الهي خدا هميشه عزيزانت حفظ كنه كه اينطور از ادمهر مراقبت ي كنن
خاطره مامان بردیا
23 آذر 90 19:06
الهههههههههی... دست مامان بزرگ و بابا بزرگ رادمهر جون درد نکنه. خدا حفظشون کنه و انشاءاله سایه شون همیشه بالای سرتون باشه..
خاطره مامان بردیا
23 آذر 90 19:07
آفرین به مامان رادمهر قدردان و با محبت.. چقدر خوبه که قدردان زحمات پدر و مادرت هستی و این و به زبون میاری.
سمیرا مامان آنیتا
23 آذر 90 21:48
عزیزم مطلبت چقدر قشنگ بود و چقدر خوبه که تو این قدر خانم و قدر شناسی الهی خدا پدر و مادرت رو برات نگه داره
هدی مامان مبین
24 آذر 90 17:40
هرچه از دل براید لاجرم بردل نشیند...صوفی مهربون خیلی عالی بود ایشالا سالهای سال مادر و پدرت سالم و سلامت باشن و دادمادی گل پسری بازم پشتت باشن...وای دلم مامان و بابامو خواست....خدا همشونو نکه داره
cupid
24 آذر 90 20:01
خسته نباشن هیچ وقت و خدا صحیح و سالم حفظشون کنه .
سمرا مامان امیرحاسن
26 آذر 90 8:28
فدای این همه محبت
سبید مامان علی اقا
27 آذر 90 17:15
با خوندن این مطلب بغض گلویم رو فشرد و چند قطره ای اشک ریختم واقعا با هیچ زبونی نمیشه زحمات پدر و مادر را تشکر کرد واقعا خالصانه زحمت میکشند خدا نگهدار همشون باشه خدا بابایی و مامانی رادمهر جونم حفظ کنه
شاپرک مامان مهدی
28 آذر 90 0:28
خیلی دل نوشته هات قشنگ بود نا خود اگاه اشکم سرازیر شد گریه ام بند نمی یاد ایشالله سایه اشون همیشه بر سرت باشه قدر شون رو بدون که جواهراتی گرانبها هستند پدر ومادر منم به خاطر مسن بودن پدر ومادرم خیلی سختی کشیدم واسه تا اینجا رسوندن مهدی همیشه دست تنها بودم چون دلم برای هر دوشون می سوزه
مریم
28 آذر 90 8:44
عکس نی نی های بهاری تو وبلاگه طاهای من اطلاعات بیشتر : سلام به همه مامانهایی که نی نی هاشونو تو بهار 90 به دنیا آوردن. من در نظر دارم عکسه تمام نی نیهای بهاری رو با آدرس وبلاگشون تو وبلاگه محمد طاها بزارم اینجوری زودتر و بهتر با مامانهای بهاری و نی نیهاشون زودتر آشنا میشیم و میتونیم از نظراته همدیگه استفاده کنیم هر کی مایل به این کاره تو قسمت نظرات وبم نظر بده که با عکس نی نیه اون شروع کنیم.
مامان آبتين
4 دی 90 11:10
واقعا قشنگ نوشتي. ناخودآگاه اشك منو دراوردي. دستت درد نكنه. مدتها بود منم دنبال راهي بودم كه بتونم از بابا و مامانم تشكر كنم . با اجازت منم از متنت استفاده مي كنم .



خواهش می کنم... خدا براتون حفظشون کنه... شاد باشین همیشه

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد