رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

مگه من نبودم...

1390/11/29 9:46
نویسنده : مامان رادمهر
664 بازدید
اشتراک گذاری

نصف شب مثل همیشه گریه کردی، اومدم پیشت... بغلت کردم ... یهو قبلم ریخت... انگار یه گلوله آتیش رو بغل کرده بودم... داغ داغ بودی... من سرد سرد شدم... از ترس صدای قلب خودمو می شنیدم... وای یعنی تبش چند درجه است...وای چرا تب کرده... نکنه یه مریضی خطرناک گرفته؟ نکنه... نکنه.... حتی توان این که بذارمت زمین رو هم نداشتم... با هم رفتیم سراغ داروها و قطره استامینوفن رو دادم خوردی بعد تبت رو اندازه گرفتم... نزدیک ٣٨ درجه... انقدر تو بغلم نگه داشتمت تا تبت اومد پایین بعد سرفه های وحشتناک شروع شد...باورم نمی شد این صدای سرفه تو باشه...

دوباره تبت رفت بالا... مگه پیشونی من نبود که پیشونی تو داغ می شد... مگه تن من نبود که تن تو اینجوری گرفتار یه ویروس سخت شد... مگه گلوی من نبود که تو گلو درد گرفتی... مگه من نبودم که تو مریض شدی...

حالا یه کم بهتری اما لاغر لاغر شدی... تو این چند روز غذات فقط دارو بود و شیر... هیچی نخوردی... هر بار که بهت دارو می دادم گریه می کردم... چرا به جای اینکه حریره بادوم خوشمزه ات رو بخوری باید شربت آموکسی سیلین می خوردی... چرا...

تو این چند روز بازی نکردی... فقط سرت رو بالش بود...تو که جیک ثانیه همه خونه رو دور می زدی این چند روز از جات تکون نخوردی و من اندازه تمام تب های تو با تن یخ زده گریه کردم... من اندازه تمام دردایی که تو این چند روز کشیدی درد کشیدم... روحم درد می کرد... نه در توان من نیست... بچه ها باید همیشه سالم و سرحال باشن... باید همیشه صدای خنده شون تو خونه بپیچه... خدایا... خدایا به دل مادرانه همه ما مامانا رحم کن.... اجازه نده غیر از شادی و خنده چیز دیگه ای تو دل بچه ها خونه کنه... همه بچه ها رو در پناه خودت صحیح و سالم حفظ کن، رادی رادن من رو هم همینطور... خدایا خواهش می کنم... خواهش می کنم... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان کاوه
29 بهمن 90 11:06
چه دعای قشنگی صوفی جان اما عزیزم خودت میدونی نمیشه .... خیلی سخته باشی و بیماری پاره تنتو ببینی اما برای ساختن لازمه....این هیولا سراغ همه نی نی های عزیز میره..........دعا کنیم خدایا زودتر قویشون کن...............


آاااامین
سمیرا مامان آنیتا
29 بهمن 90 15:30
بی نهایت درکت می کنم صوفی جان کاش میشد واقعا ... اما می دونیم که باز هم مریض میشن و ما باز هم درد خواهیم کشید ... می سپاریمشون به خدا رادمهر عسلی هم دوباره تپلی میشه ... نگران نباش مامانی مهربون
سمانه مامان کیمیا
29 بهمن 90 16:56
عزیزممممممممممم بگو پس چرا کم پیدایی.....الان یهتره این پسلی خیلی ناراحت شدم مریض شده....خیلی ظلوم میشن با سرما خوردگیایشالا زودی خوب بشه بمیرمممممم...
آهو
30 بهمن 90 11:04
آخی ان شاء الله بزودی خوب خوب میشه پسرمون و شیطونیهاشو از سر می گیره
هدی مامان مبین
30 بهمن 90 11:45
رادمهر عزیز خاله... تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد... صوفی جونم زود بیا و از شیطنتهاش بگووووو دوستت دارم رادی رادنممممم
سپید مامان علی
1 اسفند 90 7:54
الهی ..........چرا رادی رادان جونی مریض شده....انشاءالله زود زود خوب میشه....صوفی جون غصه نخور عزیزم این نینیها باید سرما بخورند تا بدنشون قوی بشه....دوست دارم
خاطره مامان بردیا
1 اسفند 90 22:02
انشاء اله که زودتر خوب شی عزیزممممم. وای چقدر دلم گرفت فهمیدم اینطوری شدید مریض شدی کوچولو
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد