15 ماهگیت مبارککککککککک
15 ماهگیت مبارک عزیزترینم... شیرینم... رادانم چقدر قشنگه که تو داری روز به روز بزرگتر می شی...
چقدر قشنگه که هر روز حروف بیشتری رو تو جمله های شیرینت به کار می بری
چقدر قشنگه که هر روز بیشتر متوجه حرف های ما می شی
چقدر قشنگه که صدای نفس های تو، گریه های تو، خنده های و حرف زدن ها تو 15 ماهه که تو خونه مون پیچیده
دیروز برای اولین بار به پرسش به من پاسخ دادی(پارسی بنویسیم، سوال و جواب پارسی نیست) گفتم می خوای تاب سوار شی گفتی: نه... آخ که این خوشمزه ترین نه زندگیم بود...
تازگیا کم غذا شدی نمی دونم چرا؛ هر وقت می رم خونه می بینم مامانی یه عالمه غذا رو کابینت ردیف کرده و داره دونه دونه همه شون رو امتحان می کنه تا تو بالاخره یکی شون رو بخوری...
هنوز عاشق زیتون، دلستر، چوب شور، ماهی، هندوونه، آلو، شلیل، گوجه فرنگی و پنیر خامه ای هستی
هنوز من عاشق اون کف پاهای صورتیت هستم
هنوز بابا عاشق بوی گردنته
تازگیا از سرسره کنده نمی شی... تفنگ پارسا رو که برمی داری یاد گرفتی شلیک کنی... از حموم که می یای کف پا و دستت رو نگاه می کنی از این که چروک خورده کلی تعجب می کنی و می گی د...د
سرت که جایی می خوره می یای به بابا می گی د...د
وقتی سینا و پارسا با هم کشتی می گیرن چون می دونی کاری از دستت برنمییاد می یاد عقب و دمرو دراز می کشی رو زمین و با خنده تماشاشون می کنی ... من عاشق این مدل خوابیدنتم...
خدایا چشمت رو از رو نی نی ها برندار... خدایا مواظب همه شون باش...
خدایا رادی رادانم رو در پناه پر مهر خودت صحیح و سالم حفظ کن
آمین