رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

بارون نادون

1391/5/17 11:19
نویسنده : مامان رادمهر
390 بازدید
اشتراک گذاری

 وقتی رسیدم از شدت بارون خیس بودم

برادرم گفت: چرا یه چتر با خودت نمی بری؟ خواهرم گفت: چرا منتظر نشدی تا بارون بند بیاد؟

بابا با عصبانیت گفت: فقط بعد از اینکه سرما خوردی می فهمی؟

اما مامانم همانطور که موهام رو خشک می کرد گفت: بارون نادون...!

این است مادر...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان رانیا
17 مرداد 91 13:30
دلم واسه مادرم تنگ شد خیلی زیبا بود
خاطره مامان بردیا
17 مرداد 91 20:31
cupid
20 مرداد 91 14:20
با بخش خشک کردنش موافقم اما نمی دونم .... شاید اگه از اولین باری که سرمون به میز خورد جای اینکه میز و می زدن و دعواش می کردن، به ما یادآوری می کردن که میز سر جاشه و این تویی که باید مواظب باشی بهش نخوری، الان خیلی چیز هارو راحت تر می پذیرفتیم . حالا شده داستان این "بارون نادون" .



دقیقا به همین دلیل من تا حالا این کار رو نکردم... اگه زمین بخوره خودش باید بلند شه... هیچ وسیله ای هم دق نمی شه چون به قول تو اون باید مواظب باشه ولی من این کار رو نکردم که دشمنی و کینه رو یاد نگیره به این جنبه اش فکر نکرده بودم
مامان نوشی
24 مرداد 91 10:51
خیلی قشنگ بوددددددد
هدی مامان مبین
25 مرداد 91 14:09
فقط....باید مادر باشی تا اینو کامل درک کنی.... از هر زاویه ی دیگه بهش نگاه کنی.......پر میشه از دلیل و استدلال و نظر... سلامتی همه مادرهای دنیا
سمانه مامان کیمیا
18 شهریور 91 9:58
عالییییییی بود...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد