برای پرهام...
اینو برای تو می نویسم پرهام که وقتی بزرگ شدی و قد کشیدی و داماد شدی یادم بمونه که یه دونه بزنم پشتت و بگم این طلب من و خاله های دیگه ات بابت اشکا و دل نگرانی های امروزمون... می دونم که اون موقع قدم به قدت نمی رسه اما کفش پاشنه بلند می پوشم؛ خوبه؟
پرهامم الان که دارم اینو برات می نویسم دعای پاک یه لشگر قلب عاشق دنبالته؛ آخه پسر نوزده ماهه ما باید به سلامتی داماد بشه و من می خوام اون روز رو ببینم آخه یه جورایی تو داداش دوقلوی رادان منم می شی...
پرهاممون به دعای همه شما خواننده های مهربون وبلاگ رادمهر نیاز داره... از رفقایی که همیشه با نظراتشون منو شرمنده می کنن تا اونایی که می یان می خونن و می رن و من به حضورشون افتخار می کنم
پرهاممون نارسایی کلیه داره... مامانایی که به اینجا سرمی زنین پرهاممون فقط نوزده ماهشه... قلباتون رو با قلب مامانش یکی کنین...
اگه فقط یه کوچولو حتی یکی از کلیه ها هم کار کنه دیگه نیازی به دیالیز نیست...
خدای مهربون به قلب مادرانه مادرش پرهاممون رو شفا بده