رادمهر بپر بریم
این تکه کلامه باباست... بپیر بریم ... بالای بالای مبل بودی، داشتیم می رفتیم به قول تو ددر دودور هر چی گفتم بیا لباست رو عوض کنم بازیگوشی می کردی و نمی اومدی ... بابا داشت آماده می شد گفت رادمهر بپر بریم بعد هر دومون مشغول آماده شدن بودیم که یهو گگگرووومپپپ از بالای بالای مبل پریدی پایین یعنی من از گوشام دود داشت می زد بیرون تا من و بابا با هم برگشتیم طرفت گفتی خودت گفتی بپر خب منم پریدم.... شلییییککککک خنده رفت هوااااا.... جان شیرینم عزیز دلم...بعدشم با تعجب گفتی به کارای من می خندین؟ آخخخخ که عاشقتم گوشه دلم
احمد آقا ساعت 9 میاد آشغال رو می بره. بهت گفتم من و بابا به هر کی سلام کردیم شما هم باید سلام کنی... و تو هم همیشه می پرسی دوستته ؟!
دیشب احمد آقا اومد آشغال رو ببره... در زد، رفتی در رو باز کردی می گی مامان بیا دوستته!!!!
آشغالا رو دادیم به احمد آقا بعد که رفت می گی این همون دوستته که هر شب میاد می گه آشغالو می خوام؟!
نگاهت می کنم برات توضیح بدم که به هر کی سلام می کنیم لزوما دوستمون نیست خب بعدش می پرسی پس برای چی سلام می کنیم اگه دوستمون نیست!! بعد فکر می کنم میبینم هنوز دنیای تو پاک تر از چهارچوب های تنگ این روزگاره... برای همین فقط می خندم و می بوسمت و بوی بهشتی ات رو با تمام وجودم حس می کنم
دنیای سادگی کودکانه تو تازه از حالا به بعد روز به روز بیشتر و بیشتر خودشو نشون می ده
و من ازت یاد می گیرم تا کمی دلم رو به صافی دل پاک و معصوم کودک سه ساله ام نزدیک کنم
چقدر این شادی های ناب رو دوست دارم
خدایا برای شادی های قشنگ زندگی ام سپاسگزارم
برای بودن رادمهر کنارمون سپاسگزارم
برای شادی و سلامتی که مهمون همیشگی خونمونه سپاسگزارم