رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

روزهای مهد کودکی

1393/2/21 13:05
نویسنده : مامان رادمهر
276 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک سه ساله شیرین من روزهای مهد کودکی تو پشت سر هم دارن می گذرن و من هر روز متوجه تغییرات تو می شم... 

این که روز سوم دست من رو محکم توی کلاس تو دست کوچولوت فشار دادی و نمی خواستی ولش کنی اما خانم مربی فهمید با روش های خودش تو رو با خودش برد

این که هر روز می پرسی مامان تو بیرون منو از پنجره نگاه می کنی؟ و منم می گم آره گوشه دلم ... من هستم تا کلاست تموم شه و هر روز قبل از تموم شدن کلاست تا پشت در کلاس پرواز می کنم تا اولین مامانی باشم که پسرکش رو محکم بغل می کنه

این که شب ها دیگه انقدر خسته ای که تا قبل از ساعت 10 خوابت می بره اما حتما روی پای من 

این که وقتی منو می بینی می بوسی و می بوسی منم همینطور انقدر که باران به مامانش گفته مامان رادمهر وقتی میاد دنبالش رادمهر رو بغل می کنه و بوس می کنه اما منو نه (عزیز دلم یادم باشه این دفعه باران رو هم حتما ببوسم) 

این که وقتی با همیم مدام می یای دستمو می بوسی بغلم می کنی دستمو می کشی رو صورتت و حتی موقع خوردن عصرونه هم می خوای تو بغلم بشینی

راستش من از تو بدترم... دلم می خواد از من کنده نشی تا فردا صبح که می ری مهد... منم تازگیا عوض شدم، روزا تو اداره یادت که می افتم یه بغضی محکم تو گلوم چنگ

می ندازه مثل الان... وقتی میبینمت دلم می خواد تا فردا صبح تو رو بچسبونم به قلبم سفت سفت... دوست دارم خودم غذا بذارم دهنت و هزار بار قربون قد و بالات برم

رادمهر عزیزترینم می دونم که داری سعی می کنی بزرگ شی و از زندگیت لذت ببری

می دونم که داری سعی می کنی با روش رادمهری با این جریان کنار بیای

من از ته ته قلبم و با تمام وجودم ممنونم که منو انقدر کمک کردی؛ ممنونم که انقدر محکم بودی و هستی و نذاشتی من کم بیارم؛ ممنونم عزیز دلم...

در حق دل مادرت مردونگی کردی یاس سفیدم

پسندها (4)

نظرات (5)

مامان پریا
23 اردیبهشت 93 1:10
مامان مهربون منم بغضم گرفت خدا سلامتی بهت بده تا سایت بالا سر رادمهر 100 سال باشه اخخ که مادر چه موجود عجیبیه زنده باشی خانم گل ممنون مامان رادمهر... الهی همیشه بخندی... خدا رادمهرت رو برات حفظ کنه
هدی مامان مبین
24 اردیبهشت 93 3:40
سختیشو قشنگ حس کردماااا یعنی دل منم آشوب شد....قربون پسرک برم که داره بهت کمک میکنه..احسنت داره..ببوسش و محکم باش مامانی... دیدی چه دارم می کشم هدی... خیلی سخته
شيما
24 اردیبهشت 93 15:32
صوفي عزيزم تولد رامهر رو با چند روز تاخير بهت تبريك ميگم. ايشاله كه هميشه سالم و شاد باشه زير سايه پدر و مادرش بارها بهت گفتم ... خيلي قشنگ مينويسي ... قلمت فوق العاده است ببخش كه من كم بهت سر ميزنم ... علتش رو قبلا بهت گفتم (روم سيا) شیمای خوبم، شیمای عزیزم روی دشمنت سیا عزیزمممم... تو محبت می کنی این حرفو نزن ... قربون دل مهربونت که فقط خدا ازش خبر داره دوستم
مامان رادمهر
29 اردیبهشت 93 19:19
چیزی نمونده اشکم در بیاد وای صوفی جون چقدر شما با احساسی رادمهر بازم ثابت کرد اسمش برازندشه ...... جوانمرده دیگه ..... قربون مامانی با احساس و پسری جوانمرد عزیزمممم... ممنون دوستم... همه رادمهرا همین جوری ان مخصوصا رادمهر شیرین شما
ماماني
3 خرداد 93 7:26
mobarak safid barfi
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد