بلال، بلال و دیگر هیچ...
من تا حالا ندیده بودم کسی وانت بلالی ببینه گوله گوله براش اشک بریزه ... ندیده بودم کسی بلالشو بغل کنه و بخوابه، بعد حتی توی خوابم بگه دست نزن... خدایی شما دیدین؟ به قول رادمهر : نه... ندیدیم
اما پسر من وانت بلال رو گوشه بزرگراه میبینه واسه بلال اشک می ریزه تاااا یادش بره البته اگه یادش بره، خب آدم همه اش که نمی تونه کیلو کیلو بلال بگیره ... خلاصه که ما هر بار وانت بلالی ببینیم ضامن نارنجک رادمهر کشیده می شه و بیا و درستش کن...
تازه بعدشم که خریدیم نمی تونیم بذار تو صندوق عقب که... باید یکی اش رو بدیم تو بغل کنی...بعدشم که خوابت می بره بغلش می کنی و باهاش می خوابی انگار خرسیته
یعنی انقدر عشق و علاقه به بلال عجیب نیست؟
آخه کی صبحانه بلال رو میاره کنار تخت مامانش و می گه مامان پاشو برام بلال کباب کن!!!!
فکر کنم فقططط رادمهر...
عشق بلال...
خدایا برای این شادی های قشنگ این خوشبختی های بزرگ این نعمت های بی دریغ سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم