شادی های کودکانه
انقدر شادی های کودکانه ات رو دوست دارم...یاد اون موقع های خودم می افتم مثلا بابا می گفت میریم رستوران ... به به ... یا مثلا نصف شب راه می افتادیم مسافرت... آخ جون... یا بازی های خودم تو خونه ... خرگوشی پریدن ها و یه دنیا راحتی و راحتی...
دیروز تو خونه خرگوشی می پریدی و می خوندی نویدم و دویدم (دویدم و دویم رو اینجوری می خونی) من انقدر ذوق می کنم اونجوری بالا پایین می پری نویدم و دویدم می خونی... احساس می کنم حس خوبی داری خوشحالی شادی و این شادم می کنه...
هر موقع که بهت میگیم بریم رستوران تو می دویی و لباس می پوشی و د بدو...
اون روز می گی چرا نصف شب نمیریم مسافرت؟ .
منتظری که یه برنامه شاد ردیف کنیم و با شادی ای کودکانه ات بپری وسطمون...
من و بابا انقدرررر شاد میشیم که این حرکات کودکانه تو رو میبینیم، انقدر مزه می ده وقتی میبینیم خوشحالی ...دلمون یه کم قرص می شه که شاید تونسته باشیم کمی مامان و بابای خوبی باشیم... فقط کمی...
دوستت دارم شیرینی زندگی
دوستت دارم عزیزترینم
دوستت دارم رادمهرم