رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

دنیای اژدها های مهربون

1393/10/13 12:57
نویسنده : مامان رادمهر
461 بازدید
اشتراک گذاری

از اژدها می ترسی ... تو کارتونا دیدی و مثلا می دونی که ترسناکه... به دایناسورا هم میگی اژدها... اما دوست نداری از چیزی متنفر باشی...دلت می خواد همه چی رو دلنشین کنی...

رادمهر: مامان دیشب خواب اژدهای مهربون دیدم اومده بود پیشم با هم بازی کنیم...

فهمیدم دوست داری لمسش کنی ، به قول خودت باهاش بازی کنی... برای همین بردیمت به سرزمین اژدها هاااا_ پارک ژوراسیک تهران...

چهره ات دیدنی بود... اولش پرسیدی مامان منو می خورن...بعد که مطمئن شدی خوردنی در کار نیست گفتی واقعی ان؟!!

خلاصه رسیدیم جلوی یکی شون... دهن بزرگ، دندونای تیز گنده... جرات نداشتی دستت رو دراز کنی، صداشو که شنیدی گفتی سلام با من دوست میشی؟

 هیجاناتت لحظه به لحظه بیشتر می شد، با خوشحالی می دویدی از این اژدها به اون اژدها، حتی یه جاهایی جیغم می کشیدی، خلاصه بعد از چند ساعت آخراش دیدم داری نازشون می کنی، به قول خودت باهاشون دوست شدی، بعدشم که رفتیم سینمای سه بعدی و برای اولین بار یه فیلم رو با عینک مخصوص سه بعدی تماشا کردی...

من و بابا از خوشحالیت  خوشحال بودیم... از هیجان های تو می خندیدیم... به جای دیدن اونا تو رو نگاه می کردیم از تو عکس می نداختیم...

دوستت دارم شادی ناب زندگی 

دوستت دارم عزیزترینم

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان علی
24 دی 93 14:09
ای جوونم فدای دل مهربونت که با اژدها هم دوست شدی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد