نخودی شهر ما
یک بچه به اسم نخودی وارد یک جنگل میشود و با دیدن گرگ و پلنگ و شیر یک سری اتفاقات جالب میافتد و داستان کدو قل قله زن رو واسه نخودی تعریف میکنن نخودی برای اونا ماهیگیری می کنه و ...
این داستان تاتر شادی بود که روز پنجشنبه با هم رفتیم... یه چیزی بگم: من انقدر از تاترای شاد کودکانه خوشم میاد که وقتی قرار میشه بریم تاتر من بیشتر از تو شاد میشم؛ چون یک سعتی از دنیای بزرگونه کنده میشم و میام تو دنیای قشنگ تو...
و چقدر هم تو قشنگ با این تاترای شاد ارتباط برقرار می کنی... وقتی می خندی و باهاشون دست می زنی من کیف می کنم...
حماسه گلابی رو هم اینجا برات می نویسم تا وقتی بزرگ شدی با هم بخونیم و بخندیم:
آقا شیره تاتر گفت بچه ها اسم چند تا شیر رو بگین بهتون جایزه بدم، یکی گفت شیر کاکائو، شیر پسته، شیر آب... یهو تو اون وسط بلند گفتی گلابی!!!!!!!!!!!
سالن تاتر رفت هوا از خنده... آقا شیره که نمی تونست از خنده حرف بزنه گفت گلابی آخه؟
خندیدی ...
خلاصه آخرشم آقا گرگه اومد پایین و بغلت کرد و باخودش تو رو برد رو سن، گفت گلابی بیا بریم عکس بندازیم...
عصر شادی بود... کلا هر برنامه ای که به شما کوچولوها ربط پیدا کنه شاده...
پروردگارا برای موهبت های فراوونت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم