رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

رادمهر

یادش به خیر...

1390/7/28 12:35
نویسنده : مامان رادمهر
427 بازدید
اشتراک گذاری

یادش به خیر رادی رادان... پارسال یه هچین روزایی بود که برای اولین بار صدای قلبت رو شنیدم و تو صفحه مونیتور تو رو دیدم... یادته؟ او موقع ها من داشتم این شکلی می شدم:niniweblog.comو تو اون موقع ها یه لوبیای کوچولو بودی... همه به من می گفتن مامان لوبیا... niniweblog.comاون وقتا روزا رو با بابا جون می شمردیم که ببینیم تو کی می آیی می گفتیم اوووووه کو تا اردیبهشت 90... شاید بلندترین پاییز و زمستون عمرمون بود... مگه تموم می شد؟... من و بابا جون دونه دونه روزا رو می شمردیمniniweblog.com.... گذشت.... اما دلم برای اون موقع ها تنگ می شه... برای اولین لگدای کودکانه ات... برای اولین چرخیدنت تو دلمniniweblog.com... برای اون روزی که دکی گفت شما پسری niniweblog.com(وای چه روزی بود اون روز... ) برای اون شبی که با بابا جون نشستیم و برات اسم انتخاب کردیم...niniweblog.comبرای اون روزایی که من و تو و بابا جون و مامانی می رفتیم سیسمونی می خریدیم(یه بار که انقدر خرید کردیم که برای خودمون تو ماشین جا نبود... چه شکلی اومدیم... خنده بازار بودniniweblog.com).. وای رادی رادان چه روزایی بود پسرم... و حالا امروز تو، تو بغل من و بابا جونی...niniweblog.comفدای اون خنده های شیرینت بشمniniweblog.com... خدا رو شکر که صحیح و سالم اومدی... خدا رو شکر...niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان رانيا
28 مهر 90 15:21
اخ كه يادم اوردي عجب روزهايي بود خيلي سخت ولي شيرين قلمبه و به نظر خودم بي ريخت بودم
هدی مامان مبین
1 آبان 90 10:23
وای یادش بخیر منم دیروز یادش افتادم.. خدارو شکر الان اغوشمون پره.... خدایا همه اشون در پناه تو
مامان کاوه
1 آبان 90 13:02
ای جان........عزیزم واقعا یادش بخیر...........خدا رو شکر این دسته گلا پیشمونن ولی عجب حسی حسای اون موقع..................این نازگل خاله رو ببوس
فاطيما
1 آبان 90 16:22
اخخخخخخ كه چه روزايي بود چقدر دير ميگذشت ........ اما حالا اصلا متوحه نمي شيم روزمون چطوري شب ميشه بوس براي رادمهر
خاله نوشی
2 آبان 90 9:33
خدا رو شکر که گل پسرت صحیح و سالم تو بغلته از این روزا استفاده کن که تا چشم بهم بزنی اینم می گذره و میشه یه خاطره قشنگ دیگه.
سارا
2 آبان 90 19:47
سلام. خیلی برام جالب بود وبلاگت رو خوندم...آخه پسر خواهر منم متولد اردیبهشته و اسمش هم رادمهره
ملودی
2 آبان 90 22:20
به خاطر همین چیزاست که میگم کاش میشد این لحظات رو فریز کرد و برای آینده نگه داشت تا بعدا هم بشه ازش لذت برد... اون پست یه پرس عشق رو خوندی تو وبلاگم؟
مامي گل
3 آبان 90 13:10
واااااي خدا جون من كه عاشق اون روزا هستم واقعا يادش به خير
خاله فرنگیس
6 آبان 90 20:14
خدا از این روزهایی که نام بردی قسمت منو نوشی هم بکنه ایشالله.که گرد و قلبه و بی ریخت بشیم و یه نینی خوگشل بازیگوش تو دلمون لگد بزنه.


الهی آاااااااااااامین... به زودی می یام و تو وبلاگ نی نی تو و نوشی نظر می دم...من دلم روشنه...توکل به خود خود خدا.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد