عاشقانه های من برای تو...
رادمهرم امروز داره یه بارون ناز می یاد... صبح که داشتم می اومدم داشتی بیسکوییت مادر می خوردی و می خندیدی و مثل همیشه اممممممممم بههههههههههه ... تو چشمای نازت که نگاه می کنم یه دنیا عشق می بینم و شادی کودکانه ... دلم می خواد مثل یه کوه بایستم جلوت تا مبادا چیزی توی این دنیا اون خنده های قشنگ رو حتی برای لحظه ای ازت بگیره... وقتی کنارم نیستی همه اش فکر کنم الان خوبی... شادی... داری می خندی یا نه.... چقدر مادر بودن سخته... خیلییییییییی سخته ... نفسم به نفست گره خورده... تمام روز به این امید کار می کنم که بیام خونه و با تمام وجودم بغلت کنم... این دیگه چه مدلی از عشقه.... نه منطق می فهمه نه حرف حساب... حتی وقتی کنارتم هم دلم برات تنگ می ش...
نویسنده :
مامان رادمهر
10:24