رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

رادمهر

رادی رادان و تانکش

امروز دوستام می گن چرا انقدر له و لورده ای؟ می گم: این رادی رادان ما یه تانک داره که شب تا و صبح تا شب باهاش از رو من رد می شه... تازه رد که می شه دنده عقب می گیره دوباره می یاد از اول... قربون شیطونیات... قربون نق زدنات... قربون اون نگاه معصومت که می دونی باهاش چه جوری من و بابا جون رو ... کنی؛ نمی خوای دو دقیقه به مامان درب و داغونت مرخصی بدی؟ خوب موتور اون تانکت رو دو دقیقه خاموش کن مگه چی می شه؟ می خوام یه حرف کاملا مادرانه برات بگم: تو شیرین ترین... خوشمزه ترین و خوشمل ترین پسر دنیایییییی ...
9 مهر 1390

یه اعتراف...

وروجک فسقلی نمی خوای بذاری من بیچاره در حال احتضار یه چرت راحت بزنم؟ چرا مثل پیرمردا انقدر تو خواب غر می زنی آخه؟ قربونت برم... می خوام یه اعترافی بکنم: الان مدتیه که می خوام جات رو از خودم جدا کنم و ببرمت تا تو اتاقت بخوابی اما هر روز یه چیزی رو بهونه می کنم و این کار رو انجام نمی دم... اول فکر می کردم شاید برای تو سخت باشه اما دیدم نه ... برای خودم سخته  من به اینکه مثل یه موش کوچولو کنارم بخوابی و هی غر بزنی و وول بخوری و دمر شی و سرت رو بمالی به بالشت و اینا انقدر عادت کردم که باید یه برنامه بذارم تا اول خودم رو راضی کنم تا از تو جدا شم.... بعدا برام دست نگیریا... حالا من یه چیزی گفتم ...
6 مهر 1390

آخ جون بیسکوییت مادر.....

پسر خوشمل کوچولوی من می دونم بیسکوییت مادر خیلی خوشمزه است اما شما که نمی تونی همه اش رو یه جا بخوری... عزیز دلم تو این دو روزه که تعطیل بود مامان برای اولین بار بهت بیسکوییت مادر داد، قربون اون بیسکوییت خوردنت برم که همه جاتو بیسکوییتی کرده بودی حالا مگه کوتاه می اومدی پشیمونم کردی انقده گریه کردی که چرا همه اش رو نمی دی... بابا بچه جون دل درد می گیری آخه، بی خیال شو... یه کم دیگه بزرگتر شو مامان گلی همه بیسکوییت مادرای دنیا رو یه جا برات می یارم، اون وقت اونی که نخوره!! همه دنیا فدای اون شیرینیات، جوجه خوشمل من........ ...
3 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد