رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره

رادمهر

یه مسافرت کوچولو...

1391/5/1 10:34
نویسنده : مامان رادمهر
471 بازدید
اشتراک گذاری

یه مسافرت کوچولو دیگه با رادی رادان... بودن با تو وقتی که داری چیزهای جدید کشف می کنی بهترین لحظات عمرمه

برای اولین بار دریا رو درست و حسابی دیدی و حسش کردی... عید هوا بارونی بود من کنار ساحل نبردمت اما این بار هوا عالی بودEmoticon

وقتی دمپایی های کوچولوت رو از پات درآوردم و گذاشتمت رو شن های ساحل چندشت شد... خیلی خنده بود، از این که این شنا چسبیده بودن به پات لجت گرفته بود...اومدی بغلم و با دستات خواستی کف پاتو پاک کنی دیدی چسبید با دستت اومدی دستت رو با تنت پاک کنی دیدی چسبید به شیمکت و خلاصه تمام جونت شد شن... منم فقط به کارات می خندیدمEmoticon

 بردمت کنار آب... پیش دریا... بغلت کردم و با هم نشستیم تو آغوش دریا... چقدر دریا با پسر لطیف من مهربونی کرد... موج ها آروم و آروم تر شدن... انقدر کم که تو نترسی و بتونی بازی کنی... تو هم آروم آروم دستت رو از دست من جدا کردی و دادی به دست دریا... چه دوستای خوبی شدین برای هم... بعضی وقتا می اومدی و به من می چسبیدی بعد دوباره می رفتی... تمام این سه روز با دریا که از فردا حتی یه موج کوچیکم نداشت بازی کردی اولش با ترس بعد بدو بدو می دویدی سمتش، طوری که من باید به یه جت می اومدم دنبالت که بگیرمت

بعدشم با بیلچه کوچولوت می نشستی کنار ساحل با همون شن هایی که اولش برات چندش آور بودن بازی می کردی و من رو هم حسابی شنی می کردی592119_sunburn.gif

یه بازی دیگه رو هم خیلی دوست داشتی... سنگ بازی... می نشستی روی زمین توی باغ و با خرده سنگا بازی می کردی

ممنون دریا... ممنون ساحل...ممنون سنگ ها... ممنون طبیعت زیبا که با پسر نرم و نازک من مهربونی کردی... ممنونمممممممممم خداااااااا... ممنونمممممممممم385119_rainbowed.gif

می ذاشتمت زمین واسه خودت راه می رفتی و حرف می زنی...بلند بلند... نمی دونم چی می گی ولی هر چی هست من عاشقشمEmoticon

انقدر بهت ضد آفتاب زده بودم که تو حموم هم پاک نمی شد... ولی بازم پوست لطیفت یه کم سوخته و سیاه شدی؛ می دونی از کجا فهمیدم؟ از چینای گردنت... اونجایی که چین داره رنگش با جاهای دیگه فرق می کنه... فدات شممممممم شیرینممممEmoticon

هنوز تو رستوران درست و حسابی نمی شینی و تا می تونی شیطونی می کنی برای همنیم ما نوبتی غذا می خوردیم

عاشق اسبا و اردکا شده بودی و می خواستی بگیریشون

اولین بار که چشمت افتاد به دریا گفتی آبه اااااااااااا... دهنت از تعجب بسته نمی شد

هر چیز رو پیدا می کردی می ذاشتی دهنت و منم با یه صابون آنتی باکتریال و دستمال مرطوب دنبالت بودم... جون من این یه حرکت رو زودتر بی خیال شو که حسابم رو اساسا رسیدیEmoticon

عاشقتم عزیزترینمممممممممممم... عاشقتمممممممم105119_2lbkos0.gif

(عکسا بعدا اصلا الان وقت ندارم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان رانیا
1 مرداد 91 12:54
مسافرت با رادان خوش گذشته ؟ اب تنی کردی ؟ چند بار خاله؟ عکسهاش بذار ببینیم منم دلم براتون تنگ شده با عکسها یه کم سرحال می یام
سمانه مامان کیمیا
1 مرداد 91 14:58
ههههههههه تصور چندش خیلی باحال بود ما منتظر عکسیمممممم
هدی مامان مبین
2 مرداد 91 11:46
ای جونمممم
رادمهر دیگه...پسر خورشید و طبیعت
همیشه ب سفر همسفر خوشگلم
وای مبین هم چندشش میشد ولی کنار نیومد با شن!
صوفی...ببوس سفید برفی یکم سوخته ات رو...قربون اون چین زیر گردنش...


هههههههه...جیگر مبین نازممممممم
سپید مامان علی
2 مرداد 91 12:37
ای جانم که رادی جون سفید برفی ما آفتاب سوخته شده...انشاءالله همیشه از طبیعت لذت ببرید...فدای شن بازی و آب بازی کردنات پسر طلااااا
مامان نوشی
2 مرداد 91 13:30
فدای تو پسریییییییییییییییی اب بازی و شن بازی حسابی بهت چسبید عزیزکمممممم؟؟ بوسسس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد