من و رادان و قایم موشک
آخ که چه کیفی می ده آدم با تو قایم موشک بازی کنه... من این ور صندلی روی زمین می شینم و چشم می ذارم تو اون ور صندلی می ایستی و منو نگاه می کنی، بعد من مثلا می یام تو رو پیدا کنم، نگاهت نمی کنم و هی الکی می گم رادان رادان کجایی و تو می خندی و من مخصوصا نگاهت نمی کنم چون می خوام بیشتر و بیشتر این صدای قشنگ رو بشنوم، بعد یهو می یای جلوم و خودتو به زور بهم نشون می دی منم از خدا خواسته بغلت می کنم و سفت می چسبونمت به خودم و از اعماق وجودم نفس می کشم... آخیششش رادان بغلمه...
می شه همیشه با هم از این بازیا بکنیم؟ من قول می دم خسته نشم اما تو هم قول بده همیشه مثل الان پایه باشی؛ وقتی می یای دستم رو می گیری و منو با خودت می بری تو اتاقت تا با هم خرس بازی کنیم من از ذوق دلم غنج می ره...
کاش این روزا تموم نشه... کاش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی