رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

رادمهر

موش شیشه رو خورده...

1392/2/29 11:47
نویسنده : مامان رادمهر
309 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از این که آقا موشه پستونک رادی رادان رو خورد و کلی رادانو عصبانی کرد حالا اومده و نوک سر شیشه رادان رو هم یه سوراخ بزرگ کرده تا جریان مکیده در سن دو سالگی دیگه تموم شه...

با احتساب چیزایی که از روانشناسایه اروپایی شنیدم و غر غرایی که دکترت داره می کنه الانم یک ساله که دیر شده و باید زودتر این کار رو می کردیم اما چه کنم که دلم نمی اومد حالا شبا به عادت هر شب قبل از خواب شیر می خوای بهت می دم اما چون دیگه مکیدنی نیست شیشه رو بهم پس می دی، صبح ها که بلند می شه شیر می خوای بهت می دم اما چون مثل قبل نیست دوباره پسم می دی...داریم کم کم با شیشه هم خداحافظی می کنیم؛ هر چند به شدت عصبانی هستی از این موضوع و حسابی لج می کنی و اخمات تو همه اما عزیز دلم تو چه دوست داشته باشیم چه نه دیگه بزرگ شدی... نوزادی و نوپایی تموم شد... حالا دیگه باید مثل آدم بزرگا تو لیوان شیر بخوری حالا شاید با یه نی کوچولو

از وقتی دو ساله شدی روزای سختی داشتیم؛ مریضیایی که تو این مدت گرفتی و جریان ترک دادن پستونک و حالا هم شیشه و بعد هم پوشک... وایییییی... همگی هم باعث عصبانی شدن و لج کردن تو می شه و البته غمگین شدن من که نمی دونم از دست جیغای تو به کجا پناه ببرم... آخه تازگیا برای هر چیز ممنوعی جیغ می زنی... جیغا... یه چیزی می گم یه چیزی می شنوی... منم خودمو می زنم به کری ولی عجب صبری می خواد همین جوری کر بمونی...بعضی وقتا می گم الانه که پرده گوشم پاره شه و یهو راحت شم

 دنیای سبز تو رو دوست دارم رادان... دیروز رفته بودیم پارک...به گلا سلام می کردی، به مردم، به آب... خب چی می شه همون جوری بمونی و یهو برای برداشتن چاقو آشپزخونه انقلاب راه نندازی.. آخه من چه جوری چاقو رو بدم دست تو نخود فرنگی

خلاصه ماجراهای ما با دنیای دو سالگی تو ادامه داره... من عاشق کودکی کردن تو و تو عاشق استقلال و تجربه هر چیزی که مربوط به

سنت نیست

تازگیا می ذارم بری توی تراس و کنار منقل می شینی و با ذغالا برای خودت مثلا کباب درست می کنی، باد می زنیش، جا به جاشون می کنی و خلاصه حسابی که لباس و سر و صورتت سیاه شد بهت می گم دستا بالا بریم حموم؛ بعد دستاتو بالا می گیری و می برمت می ندازمت توی وانت و یه لیتر شامپو بدن نی نی ها رو خالی می کنم روت و حالا کف بازی نکن

کی بکن

دنیای شاد پسرونه مستقلت رو دوست دارم اما جنس صداتو موقع جیغ زدن... مااااددددرررر جاااان

در پناه مهر یزدان مهر آفرین شاد باشی دردونه ام07400000

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

سپید ماما علی
29 اردیبهشت 92 12:51
امیدوارم هر چه زودتر مراحل سخت تموم بشه...
دو سالگی یعنی پایان تمام دلخوشیهای یک معتاد کوچولو به پستونک و به شیشه و ....
آرام آرام باید ترکش داد...
فدای جیغ زدنات دردونه که پرده گوش مامانی رو ....


یعنی مادر پرده گوش اومده جلوی چشمم....مرسی از نظرای خوبت دوستم
مامان عرفان
29 اردیبهشت 92 12:59
مامان رادمهر
سلام . امروز به طور تصادفي از وبلاگتون ديدن كردم . خيلي جالبه . خدا مامان خوب و با احساسي مثل شما را برا رادمهر جان نگهداره . خوشحال مي شم اگه به وبلاگ عرفان كه تازه ايجادش كردم سر بزنيد و نظر بديد .
قربانت : مامان عرفان


حتما دوستم. با کمال میل... مرسی از لطفت
مامان رادمهر
29 اردیبهشت 92 14:57
یعنی منم این روزهارو در پیش دارم مامان جون نمیشه این علاقمندیهاو وابستگیهای رادی رادان رو با فاصله های زمانی زیاد بگیری که عصبی نشه؟آخیییییییی خاله جون بیا بوست می کنم گریه نکن


همین الانم کلی دیر کردیم دوستم... ولی تو اشتباه منو نکن، یه کم زودتر به فکر رادی رادان باش
مامان رانیا
30 اردیبهشت 92 13:21
ای جان خیلی سخته سخت تر از همه وقتی بخوای از پمپر جداش کنی


شوخی نکن! ماااادر جان
فرناز مامان ایلیا
1 خرداد 92 4:15
خصوصی


آخ جون...
شبنم
2 خرداد 92 13:22
خصوصي داري


چشم همونی که گفتی رو انجام می دم
مامان نوشى
3 خرداد 92 0:45
الهىىىىىى، فدات شم رادى جونمممممممم، ديكه اقا شدى عزيزكم ، مباركههههههه، بوسسسسسسس


مرسی مهربوووون
خاطره مامان بردیا
3 خرداد 92 15:00
وای من کشته ی این کبابایی ام که رادان جون درست می کنه ها


خدا قسمت کنه یه دفعه بخوری دیگه از این هوسا نمی کنی
مامان رادمهر
3 خرداد 92 23:33
ولادت مولی الموحدین ع بر رادمرد کوچک و بابایی مهربونش مبارک


ممنون بر گل پسر شما و بابای خوبشم مبارک
مامی مهدیس
4 خرداد 92 3:02
همشه از خوندن نوشته هات لذت می برم یه کمی هم حسودیم میشه آخه خیلی بانمک می نویسی

تولد دوسالگی رادمهر مبارک با تاخیر و خجالت


مرسی دوستم لطف داری... کاش آدرس وبت رو می ذاشتی می اومدم پیش مهدیس
مامی گل
6 خرداد 92 16:19
نمیشه این موشتون رو بفرستین یه سر خونه ما ما هم باید ترک شیشه کنیم

قربون این وابستگیهای شیرین برم


با کمال میل... چون رادان ببینتش سرشو می کنه
مرجان مامان آران
8 خرداد 92 17:32
اخيييي عزيزمممم خيلي سختهههههه منم وقتي ارانو از شير گرفتم بيچاره شدم خوب شد ديگه پستونكي نيست
شبنم
11 خرداد 92 16:14
خصوصي


چشم شبنم بانو... انجام شد
سمانه مامان کیمیا
12 خرداد 92 11:24
من خودم خدمت موشه میرسم خاله فدای شما ها با این دل اف و پاکتون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد