رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

یخ بذارم؟

1392/3/20 10:46
نویسنده : مامان رادمهر
291 بازدید
اشتراک گذاری

هر وقت زمین می خوری و سر نازنینت به جایی می خوره فوری یه کیسه یخ رو می ذارم روی سرت تا جاش باد نکنه و دردش آروم شه... چند روز پیش داشتم وسایلت رو از زیر اپن آشپزخونه جمع می کردم بی هوا سرم رو بلند کردم خیلیییی محکم خورد به لبه اپنچشمام سیاهی رفت از درد، همون جا نشستم و گفتم آیییییی سرم... یهو دیدم بدو بدو اومدی یه دستمال از آشپزخونه برداشتی و مچاله کردی تو مشت کوچولوت و می گی مامان یخ بذارم...یخ بذارم بعد گذاشتیش روی سرم و مالیدیش... من درد یادم رفته بود... به چشمای قشنگت نگاه می کردم و گوله گوله اشک می ریختم دست خودم نبود... گذاشتم حسابی سرم رو بمالی تازه خودمم لوس کردم که بیشتر این کارو بکنی . نمی دونی چه لذتی داشت بعد دستات رو گرفتم تو دستم و صد بار بوسیدم تو هم با تعجب نگاهم می کردی و حتما تو دلت می گفتی مامان سرش خورد اینجا دیگه کلا شیرین عقل شد

رفت

ظرف پوفی (پاپ کورن) رو با خونه یکی کردی ، تازه خیر سرم خونه رو جارو کرده بودم عصبانی شدم گفتم رادمهررررر... بعد با هم جمعشون کردیم... چند دقیقه بعد اومدی پیشم گفتی مامان نگات کردم به صورتم خندیدی از اون خنده هایی که دارم خودمو لوس می کنم تحویلم بگیر... می خواستی ببینی می خندم ... منم که آخر جنبه و جنم و اقتدار... فوری بغلت کردم و هزار تا بوسیدمت...کلا خیلیییی مادری بلدم مننیشخند

داشتیم می رفتیم بیرون رفتی کفشای پاشنه بلندم رو از رو جا کفشی برداشتی و گفتی مامان اینو بپوش.. یعنی از اون کفش قرتی تر من ندارم... پشت باز جلو باز، لژ و پاشنه حصیری یه سره تقریبا ٧ سانت... ای وروجک شیطون شدیا... چقدرم که من این کاره ام همیشه خدا کفش اسپرت پامه...حالا فهمیدم با یه پسر قرتی طرفم...

کیف کارتای بانکیم رو برداشته بودی... توی مشتت بود. رسیدیم دم در خونه مامانی می خواستم بفرستمت بالا هر چی گفتم کیفو بده ندادی که ندادی. آخرش گفتم رادان من پول ندارم کارتامو می دی اگه ندی عمو از اتوبوس بیرونم می کنه هادیدم در کیفو بستی و دادی بهم و گفتی بابا ، مامان پول نداره... اینجا هم فهمیدم که تو با تمام کودکیت چقدرررر درک می کنی و چقدرررر مهربونی انقدر که حتی روی خواسته های دنیای کودکانه ات هم پا بذاری

دوست داشتم اینا رو اینجا بنویسم تا یادم بمونه روی سر باد کرده ام یخ گذاشتی ، که برام کفش انتخاب می کنی، که به فکر پول توی جیبم هستی... که چقدررررر یه مرد اردیبهشتی تمام عیاری ... مرد کوچولو مهربون من...

دوستت دارم عزیزترینممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان محمدحسن کوچولو
20 خرداد 92 11:58
مهربونی از طرف هر کسی خوشمزه است مخصوصا اگه کسی که این کارو میکنه یه کوچولوی دوس داشتنی 2ساله باشه با یه قلب کوچولوی رئوف

منم اگه گریه کنم پسرکم میاد و باهام همراهی میکنی صورت کوچولوش غمگین میشه،بغض میکنه و بایه حالت خاص میگه: "مامانی دالی(داری) گریه میکنی؟" ؛ وقتی مریض میشم و میخوابم همش میاد و میگه "مامانی ملیض(مریض) شدی؟

اینا که پسرن انقدر لطیفو و خوردنی و مهربونن اگه دختر بودن چی میشد!!!(من بیشتر دخمل میخواستم!)



عزیز دلمممم... ببوس فرشته کوچولوت رو
خاطره مامان بردیا
24 خرداد 92 12:56
فدای خودش و حرف زدنش و مهربونیاش بشم من عاشقتم رادان جونم


زنده باشی مهربون... بووووووس
سپید مامان علی
25 خرداد 92 17:15
فدای دل نازک و مهربونت بشم که روی سر مامانت یخ میزاری... خیلی با احساسی مرد کوچولو.... با این کارهایی که مامانی ازت تعریف میکنه دوست دارم ببینمت و تا اونجایی که میشه ببوسمت و بچلونمت
مامان نوشى
26 خرداد 92 12:30
قربون اون دل مهربونت خالههههه، داماد خودمىىىىىىىىى هوايى مادر زنت رو هم داشته باشى ها


بچه ام عاشق زن و مادر زنشه... کلا اسم آرمیتا می یاد کلی می ذوقه
الهه
27 خرداد 92 9:29
اين بچه هاي روح لطيف و نازي دارن. چقدر معصوم و پاك. وچقدر زيبا نوشتي.
فرناز مامان ایلیا
6 تیر 92 3:34
قربون دل مهربونش
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد