شعر خوندن به روش رادمهر
تازگیا هر آهنگی رو که می شنوی بعدش با خودت زمزمه اش می کنی...می شه پرنده باشی رو تو ماشین شنیدی و بعدش شروع کردی به خوندن: می شه پرنده باشی...می گم بهت رادمهر می شه پرنده باشی فوری می گی نباشی...وقتی حواست به ما نیست خوب می خونیش ولی وقتی بهت می گم می گی پرنده نباشی برای همین بابا جون مخصوصا جلوی تو شروع می کنه به خوندن این شعر که تو آخرش بگی پرنده نباشی...خیلی بامزه می گی آدم خستگیش در می ره البته بگدریم که شما روی خستگی رو کم کردی جهت حال و احوال خودم گفتم....
هروقت رانندگی می کنی شعر معروف آقای راننده کلاه قرمزی رو برات می خونم حالا یاد گرفتی با خودت می گی برم تلویزیون بشم همکار مجری...آخر خنده است کارات رادان
شعر یه روز یه آقا خرگوشه هم که عشقته اولشو مامانی می گه بقیه اشو تو می خونی می شه محصول مشترک رادان و مامان بزرگش یعنی اولش باید بگیم مامانی فیت رادمهر...ارنج بای مامانی...
تو این روزای شلوغ پلوغ این روزگار گپ زدن با یه 2 سال و چهار ماهه شیرین زبون خیلی مزه می ده... آدم از حال هوای روزگار می یاد بیرون می ره تو حال و هوای کودکی...
صداقت کودکی حال آدمو خوب می کنه.امروز بابا جون ازت پرسید رادمهر چی کارا کردی تو هم در کمال معصومیت گفتی مامانو ادیت کردم...گریه کردم گفتم بغل مامان آدو... خودمو کثیف کردم
دقیقا همین کارارو کرده بودی.تو پارک با آب گل آلود خودتو کثیف کرده بودی و منم حسابی شاکی بودم ازت ...صداقتت آبم می کنه...کم می یارم پیشت...کاش همیشه روزگار همین جور بمونی...صداقتت رو گفتما نه گل بازیتو...
عاشقتم عزیزترین که روزگارمو رنگ خدا زدی...با یه بچه بودن تازه به آدم نشون میده رنگ خدا چه رنگیه...رنگ کودکی