جدی می گم...
کرم دست و صورت مامان بزرگ رو برداشتی و گفتی مامان از این برام بزن؛ منم مثلا برات زدم، گفتی: نه جدی می گم برام بزن!!!!!!!!!!!
عصر منتظر بودیم تا بابا جون بیاد بریم بیرون، اومدی می گی الان بریم بیرون، گفتم یه کوچولو صبر کن می ریم، گفتی نه الان بریم خلاصه ....تا این که گفتم فکر کنم الان هاپو تو خیابونه ها؛ رفتی پشت پنجره و از شانس من همون موقع یه خانم با هاپوش داشت می رفت؛ داد زدی مامان فکر کنم هاپو صد در صد دیگه رفته!!!!!!! منم که عاشق همیشه بازنده ام بردمت کوچه تا به خودم درس خوبی داده باشم.
جدی می گم رادانم مامان صد در صد عاشقته...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی