روزگار ما
روزگار ما با تو با خنده ها و شادی ها با جنجال ها و داد و بی دادها و کار به جای باریک کشیدنا می گذره... خاطراتش می مونه ، خاطرات رنگین کمونی اش...
هفته پیش برای اولین بار رفتیم دندون پزشکی مخصوص نی نی ها. خانم دکتر اساسا وارد بود ، آخه دندون پزشکی رفتن جریانت خودش رو داره که بماند، خلاصه که بالاخره رفتیم و خانم دکتر دوندوناتو معاینه کرد و موارد لازم رو گفت، آخرشم از کمد خانم دکتر یه ماشین قرمز جایزه گرفتی و منم یه نفس راحت کشیدم.
برای من خیلی مهم بود که بعد از مراسم از پوشک گیرون برای اولین بار که رفتیم بیرون گفتی مامان ... دارم و من که از دستشویی های بیرون گریزون بودم این بار اما خوشحال تو رو بردم دستشویی... کلا آدم مادر می شه عقلشم از زیادیه عشق به نی نی اش یه جوراییش می شه ها... فکر کن من پامو تو اون دستشویی ها نمی ذاشتم هیچ وقت اما از این که تو بالاخره با من همکاری کردی و بیرون که بودیم گفتی که دستشویی لازم داری من انقدر شاد شدم و با خوشحالی بردمت دستشویی که نگوووو... خب دنیای مادرانه است دیگه...
در پناه خدای شادی ها شاد باشی عزیزترینمممم