بخار شور... رادمهر... بابا
همچنان با هم همراهیم با تجربه اولین های زندگی در کنار تو.... اولین خونه تکونی همراه رادمهر اونم با بخارشور افسانه ای!!! مدت هاست تبلیغ بخارشور رو میبینی و هی مدام می پرسی این چیه؟ ما داریم؟ نداریم؟ چه جوریه؟ ما هم هربار پیچوندیمت ، تا این که برای خونه تکونی امسال مجبور شدیم از جاش درش بیاریم و تو وقتی چشمت خورد بهش یه لحظه نفست بند اومد و یه هین محکم کشیدی بعد ماجرا شروع شد.... طفلک بابا که از صبح تا شب با صبوری تمام جواب هزاران سوالت رو داد.
بگذریم که مدام می اومدی سراغ منو می گفتی که من بزرگ بشم، اندازه بابا بشم برام بخار شور می خوری؟ من و بابا هم می گفتیم باشه به شرطی که بزرگ که شدی موقع خونه تکونی نپیچونی بری ددر دودور...
اگه فیلمبرداری نمی کردم به دلم می موند...این که تو دور بخار شور
می چرخی و بابا داره باهاش کار می کنه و مواظبه که اتفاقی نیفته...
وقتی می خواستیم فرش رو جمع کنیم می اومدی روش می خوابیدی
نمی ذاشتی بعضی وقتا می خواستی تنهایی بلندش کنی...
وقتی رفتم برای روحیه دادن به بابا براش هات چاکلت درست کنم تو هم اندازه بابا نوش جان کردی که مثلا قوی شی تا بهتر بتونی کار کنی...
خلاصه چقدر اولین خونه تکونی در کنار تو و همراه تو خیلی خوش گذشت . فقط بابا جون طفلی مغزشو باند پیچی کرده بود شب...خخخخخخ
برای تمام روزهای خوبم کنار تو و بابا سپاسگزارم؛ برای تمام لحظات شادم سپاسگزارم... خونه تکونی در کنار هم خوشبختیه و من براش سپاسگزارم... سپاسگزار.