هم جون منی... هم تن من
تو می گی آخ منم دردم می یاد تو گریه می کنی من بغضم می گیره تو می خندی من قهقهه می زنم تو هستی منم هستم...
زندگی مادرانه همینه... نفس آدم بند می شه به نفس جگر گوشه اش
جون آدم بند می شه به جون جگر گوشه اش
خدایا اینی که داره جلوی چشمم بازی می کنه هم جون منه هم تن من...می دونم که مثل همیشه هواشو داری...
خورده بود زمین چند روز پیش پای چشمش کبود شد... آخ صدات درنیومد که بازی خراب نشه... همیشه همین جوری... امکان نداره وسط بازی زمین بخوری و به روی خودت بیاری ... دوست نداری بازی خراب شه
دلم ضعف می رفت هر بار که چشمم بهش می خورد... چشمت رو می گم
تازگیا بهتر شده...
نمی دونم چرا این روزا فیلم کوچولوییاتو میبینم بغض می کنم... دلم برای اون لحن خیلی کوچولو تنگ شده... آخ که الان پیشم نیستی تا سفت تو بغلم فشارت بدم تا جونم آروم شه
سپاسگزارم خدای مهربون که رادمهرم سالمه و سرحال
سپاسگزارم خدای مهربونم که رادمهر رو به من دادی
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم