رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

هم جون منی... هم تن من

1392/12/4 16:06
نویسنده : مامان رادمهر
258 بازدید
اشتراک گذاری

تو می گی آخ منم دردم می یاد تو گریه می کنی من بغضم می گیره تو می خندی من قهقهه می زنم تو هستی منم هستم... 

زندگی مادرانه همینه... نفس آدم بند می شه به نفس جگر گوشه اش

جون آدم بند می شه به جون جگر گوشه اش

خدایا اینی که داره جلوی چشمم بازی می کنه هم جون منه هم تن من...می دونم که مثل همیشه هواشو داری...

خورده بود زمین چند روز پیش پای چشمش کبود شد... آخ صدات درنیومد که بازی خراب نشه... همیشه همین جوری... امکان نداره وسط بازی زمین بخوری و به روی خودت بیاری ... دوست نداری بازی خراب شه

دلم ضعف می رفت هر بار که چشمم بهش می خورد... چشمت رو می گم

تازگیا بهتر شده... 

نمی دونم چرا این روزا فیلم کوچولوییاتو میبینم بغض می کنم... دلم برای اون لحن خیلی کوچولو تنگ شده... آخ که الان پیشم نیستی تا سفت تو بغلم فشارت بدم تا جونم آروم شه

سپاسگزارم خدای مهربون که رادمهرم سالمه و سرحال 

سپاسگزارم خدای مهربونم که رادمهر رو به من دادی

سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

هدی مامان مبین
4 اسفند 92 16:48
عین مبین....دنیاشون بازیه...اگه یه وقتی گریه اش گرفت تا میبینه دارم میرم پیشش و بازی دار بهم میخوره تو گریه میگه خوب حالا بریم سراغ بازی فداشوووووون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد