رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

رادمهر

آخ از این روز و شبای تب دار

1393/3/17 15:58
نویسنده : مامان رادمهر
407 بازدید
اشتراک گذاری

کی پس این روزای تب دار تموم می شه؟

این روزایی که پسرک شاد و خندون منو با قدرت داغشون خوابوندن رو بالش اونم فقططط روی پای مامانش

این روزایی که صورت قشنگ پسرکم پر شده از گل های کوچولوی صورتی... همون آبله مرغون معروف ... همون که تبش چهار روزه رادمهر منو آب کرده... لاغر کرده... غمگین کرده... 

فقط کافیه شبا دو ساعت خوابم ببره، بیدار که می شم می بینم یاس سفیدم داره تو تب می سوزه و اما از این شیاف های ضد تب و گریه های با هم من و تو

صورت نازنینت برای من قشنگترین صورت دنیاست مخصوصا الان که پر از گل های صورتیه ...

قربون اون چشمای معصومانه ات برم من، که گل های صورتی دور و برش پر شده... دستا و پاهای کوچولوت، کف سرت ، شیمک خوشملت و پشت نرم و نازکت... عزیز دل ماااادر

می دونم می خاره و داری اذیت می شی اما می دونم که تو این جنگ پیروز تویی 

کمی دیگه صبر کن جان دل مادر، تموم می شه و وقتی تموم شه تویی و یه بدن قوی و محکم که کلی بیماری برای همیشه ازش دور شده...

من که خودم تو بچگی این بیماری رو نگرفتم نمی دونستم اصلا برای بچه ها چه جوریه و عجب تجربه ای کسب کردم از این جریان... 

مثل دیشب باز هم تا صبح بغلت می کنم و می شینم اینجوری خیالم راحت تره تا نذارم داغ شی یا وقتی از داغی تب دلت هندونه خواست و گفتی مامان هندونه بده بپرم برم برات بیارم 

طاقتم تموم می شه وقتی میای میگی مامان ماساژ بده... چون می دونم انقدر می خاره که امونت رو بریده

حتی روی لب های قشنگ بهشتی ات هم گل زده و من چشمامو می بندم وقتی میشنوم و میبینم که موقع غذا خوردن می گی مامان می سوزه... آخخخخخ جان دل مادر... کاش لب من می سوخت

می ترسم چشمامو ببندم و وقتی بیدار می شم ببینم تبت رفته بالا. انگار با من لج داره تب تو... 

ولی ما می تونیم... سه تایی جلوش ایستادیم... خدا هم اینجاست... از رگ گردن نزدیکتر و اون دو تا فرشته های معروف... 

خدایا کمک کن... 

پسر کوچولوی منو از شر این تب داغ در پناه خودت حفظ کن

خدایا این گل های صورتی رو هر چی بی خطرتر و راحت تر از تن و جون پسرک من دور کن

 

الهی آمین

 

پسندها (2)

نظرات (4)

مامانی
17 خرداد 93 18:42
ایشالا هرچی زودتر خوب بشه رادمهرجون ممنون مامانی... انشالله کوچولوی شما سالم و سرحال باشه همیشه
مامان رادمهر
22 خرداد 93 12:34
الهی من قربون رادمهر خوشگلم بشم که مریض شده - خیلی ناراحت شدم وقتی خوندم رادی رادان آبله مرغون گرفته و تب داره - ایشالله زودی خوب شهاین ماچام مال اون گلای صورتی روی بدن خوشگلش ممنون دوستم انشالله رادمهر خوشگلمون از این بیماری دور باشه، خیلی سخت بود... ممنون که پیش ما می یایی دوستم
سعیده
24 خرداد 93 8:25
صوفی عزیزم سلاممممممممم نازی الهی قربونش برم من ایشاله زودتر این تب از بدنش بره بیرونو زودتر بهش رادمهر عزیز غلبه کنه صوفی با خوندن متن هات میدونم رادمهر میتونه از پسش براد من خودم خیلی دیر گرفتم و میدونم چه عذابیه فقط برا خارش پوستش ماست بمال من مادر بیچارم شب تا صبح داشت ماست میمالید انصافا اروم میکنه و خنکیش به ادم ارامش میده تازه باعث میشه تب هم پایین بمونه ایشاله که صوفی جون تو پست بعدیت بگی رادمهر گلم زودی خوب شده امیننننننننننن سلام دوستم. امیدوارم خودت و دسته گلت خوب خوب باشین. ممنون که گفتی. آره واقعا سخت بود... خیلی سخت بود. راستی درباره مهد پرسیده بودی، تو خصوصی ، برات جواب گذاشتم تو نظرات... عزیزم اگه ایمیل یا هر چیزی که صلاح می دونی برام بذار تا برات جوابشو بفرستم... ممنون که به ما سر می زنی
هدی مامان مبین
4 تیر 93 9:59
تنت به ناز طبیبان نیاز مند مباد واقعا صبوری کردی.....خیلی شرایط سختی داشتید... ولی همینکه پسرک گرفت و فداش بشم به خیر و خوشی پشت سر گذاشت جای شکر داره..بوووووس ممنون مهربون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد