خنده های تو... نفس های من
بالاخره تموم شد، بالاخره تب و درد و اشک های من و تو با هم رفتن و الهی که دیگه برنگردن
دوباره پسرک شاد و شیطون من از در و دیوار خونه بالا می ره و می خنده و وقتی اون می خنده من نفس می کشم؛ نفس های عمیق، نفس های راحت
دوباره تونستی بری مهد و اولین جایزه تم تو مهد گرفتی... سازه های چفتول... دقیقا یک هفته بعد از این که بابا عین همونا رو برات خریده بود.
چقدر خوبه که وقتی دست به تن نازنینت می زنم داغ نیست فقط از زور بازی و شیطونی گرمه...
خدای مهربونم برای این که شادی و سلامتی باز هم مهمون خونه ما شدن سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی