رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

رادمهر

خنده های تو... نفس های من

1393/3/25 13:59
نویسنده : مامان رادمهر
292 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره تموم شد، بالاخره تب و درد و اشک های من و تو با هم رفتن و الهی که دیگه برنگردن

دوباره پسرک شاد و شیطون من از در و دیوار خونه بالا می ره و می خنده و وقتی اون می خنده من نفس می کشم؛ نفس های عمیق، نفس های راحت

دوباره تونستی بری مهد و اولین جایزه تم تو مهد گرفتی... سازه های چفتول... دقیقا یک هفته بعد از این که بابا عین همونا رو برات خریده بود.

چقدر خوبه که وقتی دست به تن نازنینت می زنم داغ نیست فقط از  زور بازی و شیطونی گرمه...

خدای مهربونم برای این که شادی و سلامتی باز هم مهمون خونه ما شدن سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامانی
25 خرداد 93 15:34
خداروشکر
هدی مامان مبین
4 تیر 93 9:57
اخیش حالت خوب شد...چه روزای سختی گذشت...ولی مهم این بود ک گذشت....خداروشکر برای خنده هات عزیز شیرینم فدات... آره گذشت دوستم... ممنون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد