شیرین زبون خوردنی
نمی دونستم 4 سالگی انقدر سن شیرینیه...نمی دونستم بچه ها تو این سن انقدر خوش زبون و خوشمزه میشن... تو تمام وشی های دنیای رو یه جا به من دادی عزیزترینم
وقتی جمله های خودمو به خودم برمی گردونی، غش می کنم... مثلا دستم خورد و آب ریخت میگی: مامان این چه وضعشه...
وقتی عبارت جدید یاد میگیری اما بلد نیستی بگی بیشتر مزه می ده... چند روز پیش شن از ته کیسه وسایل شن بازیت ریخت تو حموم ... اومدی میگی مامان بیا اینا رو جمع کن من چنده ام میشه... چندش یعنی
زبون ریختنت برای راضی کردن منم واسه خودش عالمی داره... چند شب پیش بابت دیر خوابیدنت گفتم پس امشب برات قصه نمی گم هر وقت به موقع خوابیدی قصه داریم... کلی اصرار کردی که نه بگو، بعد دیدی راضی نمی شم گفتی آخه من شبا با قصه خوابم میبره.... آخخخخخخخ مادر فدات شه که شبا با قصه خوابت می بره نازنین ترینم
شیرینی خوشمزه دوستت داریم...
تازه من که خوبم بابا بعضی وقتا نمی تونه اصلا مقاومت کنه درسته قورتت میده وقتی شیرین زبونی می کنی
خدایا برای تک تک خوشبختی های زندگیم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم