رادمهررادمهر13 سالگیت مبارک

رادمهر

4 سالگی و داستاناش

1394/2/30 10:22
نویسنده : مامان رادمهر
717 بازدید
اشتراک گذاری

4 سالگی خووووووب سنیه آقا خووووووووب

ترسو نبودی، تاریکی برات مفهومی نداشت، می رفتی می اومدی اما از وقتی 4 ساله شدی من باید پشت در دستشویی بایستم که تو بری دستشویی و بیای یا با هم بریم اسباب بازیتو از اتاقت بیاریم ... مثلا همسایه طبقه بالایی چیزی بندازه زمین با چشمای گرد شده به من نگاه می کنی که چی بود؟ صدا میاد؟ هیولاست؟ خندونک

بهت می گم نه عزیزم هیولا کجا بود... میگی اگه هیولا بیاد تو چی کار می کنی؟ می گم هیچی یه لقمه چپش می کنم، تو هنوز مامانو نشناختیقه قهه

 پرسیدم و خوندم فهمیدم تو سن 4 سالگی ترس بوجود میاد ... جونم 4 سالگی

تازه شاخم شدی... وایییییی از اون شاخ گرد کوچولوهاعینک

دوست داری به حرفت گوش بدیم، اگه متوجه منظورت نشیم عصبانی می شی...بعد فهمیدم تا 5 سالگی جریان همینه... 

خلاصه 4 سالگی رو عشقه... عششششققق

4 ساله شیرینم دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد