گروفالو
خب نمایش گروفالو رو هم رفتیم با هم دیدیم... مثل همیشه من هم اندازه تو ذوقیدم... تو که میخکوب شده بودی... یه جاهایی غش غش می خندیدی بعد من عیییین این مامانای لوووووس به جای این که به نمایش نگاه کنم به تو نگاه می کردم و از دیدن خنده تو شاد می شدم
انصافا نمایش قشنگی بود... بیشتر بابت این که داستان کودکانه و جالبی داشت... قابل پیش بینی نبود و صحنه پردازی و گریم واقعا خوبی داشت...برای وقت گذاشته بود...
این هم یه کوچولو از داستانش که بعد ها که این مطلب رو خوندیم یادمون بیاد ماجراش رو:
گروفالو نمایش بچه موش خیالباف و تنبلی است که پدر و مادرش نقشه ای می کشند که او خود به جنگل رفته و غذایش را خودش پیدا کند .در راه روح پدر بزرگ به کمکش می آید تا او را از شر حیوانات درنده نجات دهد .اما در این میان اتفاقات خیلی عجیبی برایش می افتد...
این دفعه وقتی چراغا خاموش می شد که صحنه عوض شه دستتو می ذاشتی رو دستم... برام جالب بود...منم دستتو نوازش می کردم که بدونی پیشتم...آخه تاریکی محض می شد
خود شخصیت گروفالو رو هم خیلی دوست داشتی بزرگ و عجیب بود ... از صدای گرومپ گرومپ پاش هم خیلی خوشت اومد
شخصیت جغد رو هم که خیلی دوست داشتی کلا همه مون رو جغده کلی خندوند...دستشون درد نکنه
خوشحالم که از دیدن تاتر لذت می بری...
دوستت دارم عزیزترینم